سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   
 
نویسنده : منصوره فارسی
تاریخ : چهارشنبه 94/5/14
نظرات

"بسم الله الرحمن الرحیم "


دبستان که بودم ، یکی از کارهایی که سعی میکردم هر روز انجامش بدهم ، این بود که چند دقیقه از پنجره ی کلاسمان ، به اتوبان نگاه کنم ! 

برایم جذاب بود که انگار مدام یک صحنه تکرار می شود ! 

ماشین ها ، رنگشان، ترتیبشان ! 

مخصوصا که من به پاترول علاقه ی شدیدی داشتم و دیدنش بین آن همه ماشین ، که همه مدام تکرار می شدند ، برایم تکراری نمی شد ! 

البته که بخش عمده ای از آن بر میگردد به اینکه من از کودکی مبتلا بودم به شیرین سازی الکی زندگی !

 خیلی هم دوستش دارم البته ! 

خوش نعمتیست که بتوانی از چیزهای روزمره، برای خودت شادی سازی کنی !

یک نمه جنون میخواهد ، که اگر بگردید، در وجودتان پیدا می شود !

.

.

.

این یک ساله زیاد از جلوی دبستانم گذر میکنم !

امروز  یک هو قلبم نگه داشته شد جلوی مدرسه و دوید توی کلاس ، پشت پنجره !  

شانه های کوچکم را از پشت گرفت و توی گوشم گفت :

" هی ! دخترک کله شق ! زندگی هم مثل همین صحنه ست ! 

لازم نیست سخت بگیری !

یک چیزهایی مدام تکرار میشوند ! 

یک سری "پاترول" توی زندگی هست !

یک سری  هم پژو و پراید و 206  که عادی اند !

یک چیزهایی هم مثل ماشین های گران اند ! کم و بیش می آیند و می روند و کلا نا مانوسند ! 

این ها زود میگذرند ! تحویلشان نگیر ! 

بی خیال ! 

از پنجره ی نگاهت به اتوبان زندگی نگاه کن و ، دنبال "پاترول" ها بگرد ! "

.

.

.

آخ ! زندگی جانم...

داری سخت می شوی ؟

من هم دارم سخت می شوم ! قوی و استوار و محکم و شاد ! 

یک چیزی در مایه های " پاترول " ! 

بیا به جای اینکه الکی بگوییم " بچرخ تا بچرخیم " ،

با هم بچرخیم !

 .

.

.


برای زندگی همدیگر دعا کنیم ! 

من دعا میکنم  اتوبان زندگیتان ،  پر از پاترول باشد ! 

:)


یا علی