سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   
 
نویسنده : منصوره فارسی
تاریخ : شنبه 94/1/22
نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

من ،‌ آن ته تغاری زبان سه متری ، ولوله ی خاندان و زلزله ی خانواده !‌این روزها عجیب درگیر سکوت شده ام...

دست خودم هم نیست ! 

البته ناراضی هم نیستم !

نمی دانم دقیقا کدام قسمت «ستینگ » وجودم دارد تغییر می کند ! 

اما مادر از جان عزیز تر می گوید :‌ داری عاقل می شی !

 

...

 

شهید آوینی می گوید :

«هنر امروز،‌حدیث نفس است و هنرمندان،‌گرفتار خودشان...»

به خاطر همین هم ،‌تمام تراوشات نفسانی اش را ریخت توی گونی و آتش زد و از آن به بعد،

از قفس تن رها شد و ، خدایی شد و ،‌شهید...

 

...

 

هر چند وقت یکبار ،‌یک تلنگر از دل هیاهوی این شهر بزرگ،‌می آید و صاف میخورد وسط فرق سر من و توی سرم منفجر می شود که :

« آآآآآآآآآی ! خانوم مدعی!

حواست را جمع کن...

تو هنوز خیلی خامی... خیلی ... »

 و بعد ،‌ جایش تا انفجار بعدی ،‌می سوزد ...

بعد ،‌کم کم دغدغه ها زاده می شوند و توی دلم رشد می کنند و ریشه می دوانند...

آن وقت ،‌خانوم کوچک ،‌زور خودش را می زند و دست به زانو میگیرد و یا علی مدد می گوید و می دود وسط معرکه...

 

اصلا،‌همین ها که من می گویم هم ،‌حدیث نفس است ... :( 

 

...

 

مخلص کلام اینکه :

کاش بشود از خودم ،‌رها بشوم...

 

... :‌ سونامی حروفی که در سینه حبس میکنم :(

 

یا علی 

التماس دعا