" هو الشاهد "
زائری بارانی ام آقا ، به دادم می رسی... ؟
بی پناهم ، خسته ام ، تنها... به دادم می رسی ...؟
گرچه آهو نیستم ، اما پر از دلتنگی ام...
ضامن چشمان آهو ها...! به دادم می رسی ...؟
از کبوتر ها که می پرسم ، نشانم می دهند :
گنبد و گلدسته هایت را... به دادم می رسی...؟
ماه ِ نورانی ِ شب ها ی سیاه ِ عمر من...!
رو سیاهم ، عمر من...! آیا به دادم می رسی...؟
ماهی ِ افتاده بر خاکم ، لبالب تشنگی...
پهنه ی آبی ترین دریا...! به دادم می رسی...؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام ...
هشتمین دردانه ی زهرا ، به دادم می رسی...؟
باز هم مشهد – مسافر ها – هیاهوی حرم...
یک نفر فریاد زد : آقا...! به دادم می رسی...؟
" رضا نیکوکار "
شده ام همان کلاغی که محسن چاوشی توی آهنگش می گفت...!
" یه کلاغ رو سیاه.... هوایی شده بره پا بوس امام رضا..."
اما ، توفیر داریم من و کلاغ...!
کلاغ هوایی شد و خودش رفت پابوس، اما ، من
فقط می توانم دلم را بفرستم...
دلم لک زده برای تنفس هوایی که روزی ، او ، آنرا نفس می کشید...!