سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   
 
نویسنده : منصوره فارسی
تاریخ : شنبه 92/3/25
نظرات

" هو الشاهد "

 

زائری بارانی ام آقا ، به دادم می رسی... ؟

بی پناهم ، خسته ام ، تنها... به دادم می رسی ...؟

گرچه آهو نیستم ، اما پر از دلتنگی ام...

ضامن چشمان آهو ها...!  به دادم می رسی ...؟

از کبوتر ها که می پرسم ، نشانم می دهند :

گنبد و گلدسته هایت را... به دادم می رسی...؟

ماه ِ نورانی ِ شب ها ی سیاه ِ عمر من...!

رو سیاهم ، عمر من...! آیا به دادم می رسی...؟

ماهی ِ افتاده بر خاکم ، لبالب تشنگی...

پهنه ی آبی ترین دریا...! به دادم می رسی...؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام ...

هشتمین دردانه ی زهرا ، به دادم می رسی...؟

باز هم مشهد – مسافر ها – هیاهوی حرم...

یک نفر فریاد زد : آقا...! به دادم می رسی...؟

" رضا نیکوکار "

 مشهد الرضا

 

شده ام همان کلاغی که محسن چاوشی توی آهنگش می گفت...!

" یه کلاغ رو سیاه.... هوایی شده بره پا بوس امام رضا..."

اما ، توفیر داریم من و کلاغ...!

کلاغ هوایی شد و خودش رفت پابوس، اما ، من

فقط می توانم دلم را بفرستم...

 

دلم لک زده برای تنفس هوایی که روزی ، او ، آنرا نفس می کشید...!