"بسم الله الرحمن الرحیم "
روزهایی در زندگی آدم پیش می آیند که حس ناتوانی مفرط را در سر آدم می اندازد !
حس بیچارگی مطلق !
حس بی حسی و مفلوک بودن !
اما نمی دانم چرا در عمق تمام این بیچارگی ها ، یک چیزی از ته دل آدم ، چنگ می اندازد به طرف مغز و سعی می کند محکم بزند توی دهان منطق مغز ، تا دیگر مزخرف سر هم نکند و با منطق تراشی ها و دید عاقلانه اش، فاتحه ی آرزو و امید را نخواند ...!
مگر زندگی ، چیزی غیر از دست و پنجه نرم کردن با غیر منتظره هاست ؟
مگر موفقیت ، چیزی غیر از لبخند زدن در شرایط سخت است ؟
مگر امید ، غیر از این است که لحظه های اضطرار ،همه را نادیده بگیری و آرام دستت را بکشی روی شاهرگت و توی دلت زمزمه کنی : " و انت اقرب الی من حبل الورید ... "
مگر آرامش، چیزی جز فکر کردن به خدا و بزرگی اش است ؟
مگر خدا ، همان نیست که در تمام لحظه های تلخ و شیرین ، در رگ های زندگی ما جاری است ؟
غم هست ، غصه هست ، در ماندگی و فلاکت هست !
منطق ِ مزخرف عقل هم هست !
چیزهای مخالف انتظار هم که اصلا نمی شود که نباشند !
اما
امید هست
موفقیت هست
عشق هست
و
خـــــــــدایی که همیشه ، از خودمون هم به خودمون نزدیک تره !
و کفه ای که خدا توش باشه ، مطمئنا سنگین تره...
پ.ن : معجزه یعنی شکوفا شدن انسان در شرایط سخت !
التمــــــــاس دعــــــــــا