سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   
 
نویسنده : منصوره فارسی
تاریخ : دوشنبه 92/8/13
نظرات

  " بسم رب الحسین "

 

فکر کن :


محرم باشد ؛

کربلا باشی ؛

باران هم ببارد...

 

باران کربلا


یک نفس عمیق در هوای آکنده از عطر تربت ِ حسین ،

بس است برای شهادت ِ ما...


" اللهم ارزقنا توفیق زیارت الحسین...

اللهم ارزقنا کربلا...

اللهم ارزقنا شهادت... "

 

التماس دعـــا



نویسنده : منصوره فارسی
تاریخ : شنبه 92/8/11
نظرات

 " بسم الله الرحمن الرحیم "


باران...

باران...

باران...


من ؛

که از خوشحالی ِ بارش باران  جیغ می زنم و برای همه می خوانم :

" حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟!

آب و جارو می شود بهر محرم کوچه ها..."

من ؛

که ایستاده ام زیر بارش رحمت الهی و با خودم فکر می کنم شاید همین نقطه که من ایستاده ام ، دقیقا وسط ِ آسمان باشد...

من ؛

که ایستاده ام زیر باران و " امن یجیب " می خوانم و لبخند می زنم...

من؛

که  رو به کلاغ ِ نشسته روی لبه ی دیوار می گویم سعی می کنم دوستش داشته باشم...!

من ؛

که هوس کرده ام مرغ ِ عشق باشم و  پرواز کنم ، تا خود ِ خـــــدا...

من ؛

و جنونی که در این نزدیکی است و رابطه ی مستقیم دارد با باران...

من ؛

و تب ِ تعریف شده ای که منتظرش هستم...


باران...

باران...

باران...


"آن مرد در باران آمد"  مال ِ دوران بی دغدغگی بود...

این روزها ؛ باران که می بارد ، زیر لب می گویم :

" آن مرد ، در باران می آید..."

و شک ندارم که می آید...

نمی دانم وقتی باران می بارد؛ می آید ،

یا وقتی که او می آید ، باران می بارد...

فقط می دانم بیشتر از هر کس دیگری دوستش دارم...

و همین درد ِ عشق ، ما را بس است...

 

مرغ عشق

 

" اللهم عجل لولیک الفرج..."



نویسنده : منصوره فارسی
تاریخ : پنج شنبه 92/8/2
نظرات

  " بسم الله الرحمن الرحیم "

 

" الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین –علی علیه السلام -..."

الحمد لله...

الحمد لله...

الحمد لله...

الحمد لله که شیعه ایم و قلب هایمان ، جایگاه محمد و علی و آلشان...

الحمد لله که امروز ، عید ماست...

و الحمد لله که  حد اقل در ظاهر ، پیروی حق هستیم...


امیرالمونین


معجزه ، چیز عجیب و غریبی نیست...!

اتفاقا بر عکس!

هم مالوف است ، هم قریب...!

معجزه ، یعنی همین نفس کشیدن من و تو و بقیه...

معجزه یعنی همین دوست داشتن ها...


معجزه یعنی علی...

معجزه یعنی عشق...

اصلا ؛ معجزه یعنی همین که علی  و عشق ، هر دو با عین شروع می شوند و

عین ، یعنی چشم...!

و چشم ، مظهر بصیرت است و

بصیرت ، ابزار خدا شناسی است

و خدا شناسی ،  یعنی سعادت و کمال و

در یک کلمه ؛ یعنی  " لقاء الله " ...

 

رفیق !

به لحظه لحظه ی زندگیت فکر کن...!

نگذار تو مخاطب باشی برای :

" افلا یتفکرون...؟!

افلا تعقلون...؟!

و ..."

بگذار " اولی الالباب " صدایت بزنند و با محمل ، به " رضوان " ببرندت....

 

غدیر


 توی حیاط نشسته ایم که مریم با دیوان حافظ می آید...!

دیوان را می قاپم و تفال می زنم...

حافظ می گوید :

" زهی خجسته زمانی که یار باز آید

به کام غمزدگان غمگسار باز آید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم

بدان امید که آن شهسوار باز آید..."

میخندم...!

می گویم : " شهسوار دارد می آید...! توی راه است...! "

چشمان مریم کنجکاو می شود !

می پرسد : " شهسوار کیه ؟!"

میخواستم بهش بگویم که تو هم می شناسی اش !

اما ؛

یه چیزی ته دلم می گفت : " راز دار باش...!

حافظ اگه میخواست بگه که مستقیما می گفت " فلانی " تو راهه؛ برو به بقیه هم بگو...!"


" ... چه جور ها کشیدند بلبلان از دی

به بوی آن که دگر نو بهار باز آید..."

نو  بهار باز می آید...!

ولی کاش حافظ می گفت :

"دگر اردی بهشت"  مثلا...!

یا کلا مصراع آخر را یک جوری می سرود که تویش اردیبهشت گنجانده می شد...!

چون من و مریم هر چقدر سعی کردیم با احتساب تمام اختیارات ؛ مصراع را عوض کنیم ؛ خیلی خوب نمی شد...!

به هر حال ما  بهار را مجاز به علاقه ی کلیه از اردی بهشت می گیریم...!

درد واره


" اللهم عجل لولیک الفرج "


عاشقان ! لقاء الله عیدیتان...

التماس دعــــا

" یا علی "